خيلي سخته وقتي آدم يه مدت از کساني که دوستشون داره و جايي که دوستش داره
وازش خاطره داره دور باشه...به اجبار....
خيلي سخته تحمل حرفهاي کساني که وقتي باهات مي حرفن و مي خوان آرومت
کنن و وقتي که از مشکلات و سختي هات باهاشون مي حرفي، از درد و رنج
دوري هاي اجباري...
تنها حرفي که مي زنن اينه:...
اميدوار باش... اينا همش يه روز تموم ميشه....
کلمه ي اميدواري گرچه ممکنه آرومت کنه ولي وقتي طرفت که اين حرفو بهت
ميزنه مي بيني...
وقتي مي بيني اون حتي 1روز هم اين دوري رو تجربه نکرده و داره حرف
بزرگترها رو واست ترجمه مي کنه و ميگه...
واقعا اعصابت بهم مي ريزه...
دلت مي خواد.....!!
چقدر دوست داري و انتظار مي کشي که وقتي داري برمي گردي و اين فراق داره
تموم ميشه با همه چيز از نوع خوبش روبرو بشي...يعني انتظار نداري واسه اولين
ديدار بعد از مدتها بدترين چيزارو بشنوي و ببيني...
ولي احساس کن اگه اينجوري باشه چي ميشه...
اون وقته که با خودت ميگي...
کاش بر نمي گشتم...
کاش هنوز درد و رنج فراق روي دلم بود...
و...
نظرات شما عزیزان:
اگربادیگری برود
به دیگریهایت
خیانت میکنم...
مرررررررررررسی
برچسبها: